معنی گوسفند شاخدار

لغت نامه دهخدا

شاخدار

شاخدار. (نف مرکب، اِ مرکب) شاخور. صاحب شاخ. باسرو. ذوقرن. هر حیوانی که دارای شاخ باشد. (ناظم الاطباء). حیوانات شاخ دارمانند گاو، بز، گوسفند، آهو، گوزن و امثال آن. || مطلق گاو و گوسفند و بز و میش:
خونریز شاخدار خوش آمد به روز عید
در موسمی که باشد گلریز شاخسار
از شاخسار باد نگونسار دشمنت
خونریز او فریضه چو خونریز شاخدار.
سوزنی.
- مرغ شاخدار،نام مرغی است که آن را مرغ مصری نیز گویند. سنگی سار.
|| کله ٔ پخته و کله پاچه درتداول عامه و عامیان چون گفتن کله خوردن را بشگون ندارند بجای آن به کله ٔ پخته شاخدار گویند. || هر تنه ٔ درختی که دارای شاخه ها بود. (ناظم الاطباء). || نقره ٔ پاک و پاکیزه و بیغش. (برهان قاطع). نقره ٔ خالص و ویژه لیکن تنها مستعمل نیست بلکه نقره ٔ شاخدار و سیم شاخدار گویند. (آنندراج). نقره ٔ پاک بی بار. || کنایه از مردم دیوث. (برهان قاطع). دیوث. (غیاث). مردمان قلتبان. جاکش. بچشم خودبین. (برهان قاطع). خودبین. (غیاث).
- دروغهای شاخدار، دروغهای بسیار عجیب. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). دروغهای نمایان و آشکارا.

شاخدار. (اِخ) دهی از دهستان دودانگه، بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقعدر سی و سه هزارگزی جنوب باختر ضیأآباد و سیزده هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و سردسیر، جمعیت آن 600 تن و مذهب آن تشیع و زبان آنان ترکی است. آب آن از چشمه و قنات، محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ص 122).


افعی شاخدار

افعی شاخدار. [اَ ی ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حیهالمقرونه. قرسطس. (یادداشت مؤلف).


سیم شاخدار

سیم شاخدار. [م ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) سیم خالص. سیم خام. سیم حلال. (آنندراج):
ز ساق و ساعد آن در یگانه
به سیم شاخدارش شاخشانه.
محسن تأثیر (از آنندراج).


مرغ شاخدار

مرغ شاخدار. [م ُ غ ِ](ترکیب وصفی، اِ مرکب) پرنده ای است از راسته ٔ ماکیانها که بیشتر مربوط به نواحی افریقای غربی است. برخی انواع آن در نواحی خراسان و آذربایجان(در ایران) نگهداری می شود. مرغ فرعون. مرغ مصری. غرغره.


گوسفند

گوسفند. [ف َ] (اِ) گوسپند:
گاهی چو گوسفندان در غول جای من
گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان.
بوشکور (از لغت فرس ص 315).
فربه کرده تو کون ایا بد سازه
چون دنبه ی ْگوسفند در شب غازه.
عماره (از لغت فرس ص 488).
کردش اندر خبک دهقان گوسفند
وآمد از سوی کلاته دل نژند.
دقیقی.
کی عجب گر با تو آید چون مسیح اندر حدیث
گوسفند کشته از معلاق و مرغ از باب زن.
کمال عزی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی).
بدو گفت بهرام کاین گوسفند
که آرد بدین جای ناسودمند؟
فردوسی.
چه کرده ست این گوسفند ضعیف
که در کشتن او ثواب و جزاست.
ناصرخسرو.
گوسفند فلک و گاو زمین را به منی
حاضر آرندو دو قربان مهیا بینند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 98).
خسرو عادل که در ایام او با گوسفند
گرگ ظالم پیشه را مهر شبان آمد پدید.
ابن یمین.
فدای جان تو گر من تلف شدم چه عجب
برای عید بود گوسفند قربانی.
سعدی (طیبات).
- امثال:
گوسفند امام رضا را تا چاشت نمی چراند، با هیچ کس دوستی به پایان نبرد. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسفند به فکر جان است، قصاب به فکر دنبه. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسفند را برای کشتن فربه کنند. (قرهالعیون، از امثال و حکم ج 3 ص 1330).
برای عید بود گوسفند قربانی. سعدی (طیبات).
گوسفند را به گرگ سپردن. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسفند کشته از پوست باز کردن دردش نیاید. (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسفند ازبرای قربانی است، یعنی آنکه دلاور و مردانه است در کار خداوند نعمت خود را قربان می سازد و جان خود را دریغ نمی دارد چنانکه ایجاد گوسفند برای قربانی است، به خلاف گرگ و سگ که اینکاره نیستند. (بهار عجم و آنندراج).
مثل گوسفند یکی که از آب جست همه می جهند. (امثال و حکم ج 3 ص 1480).
مثل گوسفندان که چون یکی به جوی گذرد دیگران نیز بر پی او گذر کنند. (امثال و حکم ج 3 ص 1480). و رجوع به گوسپند شود.
- مثل گوسفند، احمق. (امثال و حکم ج 3 ص 1480).
- مثل گوسفند سربریده، چشمی گسیخته. (امثال و حکم و دهخدا ج 3 ص 1480).

فرهنگ معین

شاخدار

حیوانی که شاخ دارد، تنه درختی که دارای شاخه باشد؛ شاخه دار، دیوث، قلتیان، نقره پاک، سیم بی غش. [خوانش: (ص فا.) = شاخ دارنده: ]

فرهنگ فارسی هوشیار

شاخدار

صاحب شاخ


گوسفند

(اسم) پستانداریست از راسته سم داران از دسته زوج سمان از گروه نشخوار کنندگان و از تیره تهی شاخان که جهت استفاده از پشم و شیر و گوشتش آنرا اهلی کرده بصورت گله های بزرگ نگهداری میکنند. برخی نژاد های گوسفند نر دارای شاخ مورب و حلقوی و پیچ دار میباشند و در این صورت بنام قوچ نامیده میشوند ولی گوسفند ماده متعلق بهر نژادی که باشد بطور عام بنام میش خوانده میشود. بهترین نژاد های گوسفند عبارتند از: نژاد مرینوس که دارای پشمهای لطیفی است و گوسفند قره گل که پشمهایش دارای جعد خاصی است گوسپند ضان جمع: گوسفندان گوسفند ها. یا گوسفند تسلیم. گوسفندی که در قربانگاه برای قربان کردن حاضر سازند، شخصی که در کمال تسلیم باشد (ایهام بدو معنی) : دل سلیم من آن گوسفند تسلیم است که جز به تیغ تو قربان شدن نمی داند. (شانی تکلو)

تعبیر خواب

گوسفند

دیدن گوسفند درخواب، دلیل غنیمت است. اگر بیند که گوسفند می چرانید، دلیل که بر قومی مهتری یابد. اگر دید که گوسفند بسیار داشت و دانست که ملک اوست، دلیل است که نعمت بسیار حاصل کند. اگر بیند که گوشت گوسفند پخته می خورد، دلیل که به قدر آن غنیمت یابد. اگر بیند که گوسفند بکشت، دلیل که بر دشمن ظفر یابد و مال او را بخورد. - محمد بن سیرین

دیدن گوسفند روزی حلال باشد - یوسف نبی علیه السلام

معادل ابجد

گوسفند شاخدار

1326

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری